۱۴۰۳
پنج شنبه
۶ اردیبهشت
بازدید : 13187 نفر
اینقدر خیره میشدند به لحظه های شیرینمان
که اینـــک فقط خاطره های خوش عذابم میدهد
ولی من که به شوریِ چشم اعتقاد نداشتم
.
.
.
خاطرات تو همانند دکتریست که
من بابت مریضی ام فقط به او سر میزنم !
جالب اینجاست که من هر روز مریضم و دکتر هم تسکین بلند مدّت نمیفهمد
.
.
بیست طبقه لاف بزرگی است
برای مردن کافی است از ایوان یک خاطره پایین بپری
.
.
.
کاش خودت هم مثل خاطراتت
برای ماندن سرسخت بودی
.
.
.
گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد
مـثل یـــــاد مـثل غــرور و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت
مـثل خــاطره مـثل لبـخند
رفـتنت ماندنــی مــی شود وقتــی کـه نبــاید بـروی !
.
.
خطــر داشت امــا !
خاطرت می ارزید که از تـــو این همه خاطـــره بسازم !
.
.
.
باید یاد می گرفتم
از هر چیزی عشق و خاطره نسازم !
شاید منظورِ باران من و تو نبودیم
.
.
.
مرا که میشناسی
وسواس دارم
وقتِ رفتن تمام خاطرات را تا میکنم
میگذارم کنجِ گنجه
بویِ نفتالین که مشامشان را پر کند
تمامِ بیدها مجنون می شوند!
.
.
.
به صدایت که معتاد شدم رفتی
حالا هر روز خاطره تزریق می کنم
.
.
.
بعضی وقت ها شریک تمام خاطراتت
فقط یک شماره ی خاموش است
.
.
هی لعنتــــی !
مـــن مــــــی روم !
تـــو مـــــی مــــانــی بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات
راســتـــی آن روز کـــــه دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست ؟
از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن !
.
.
.
اینجا کسی بر زمین افتاده
تو با خاطراتت از رویش رد شدی و رفتی
.
.
.
دیگر خودت هم برگردی نمیپذیرم !
من فقط با خاطراتت زنده ام !
.
.
.
همیشــــــــه مـی گفتنــــد
سختی ها نمک زندگیست
امــــا چــــرا کسی نفهمیـــــد نمک برای من که خاطـــــراتم زخمی ست
شور نیست مـــــزه درد می دهد
.
.
.
زندگی یعنی یک نگاه ساده
تنها چند خاطره و تنها چند لحظه
زندگی یعنی همین نگاهی به یک عکس ساده
.
.
.
من برایت خاطره ساختم
امّا آخرش چه ؟
تمام زندگی ام را باختم
.
.
مـَردُم چـه میفهمند
از قاب ِخالی ات کـنج اتـاقـم
خـاطـرات تـوست کـه ورق مـیـزند نـگـاهـم را بـه نـقـش آفــرینی
.
.
.
یکی بیاید دست این خاطره ها را بگیرد ببرد گردش …
کلافه کرده اند مرا بس که نق می زنند به جانم …
.
.
.
تکثـــیر مـی شـــونــد و نــمی مــیرند
سلـــول های خـــاطـــره ات در مـــن
.
.
.
این خاکستر که می بینی خاکستر سیگار نیست
خاطرات منند که هر شب با خودم دود می شوند
.
.
.
عابرانی که از کنارم می گذرند
مست عطر تنم می شوند و نامش را که می پرسند
دلم می لرزد چگونه بگویم خاطرات توست؟
.
.
.
آقـــای شــهــردار!
بگویید انقـدرعوض نکـنند رنـــگــــ و روی ایـــن شـهر لعنتی را …
این پیاده روها ، میــدان ها ، رنگ و روی دیوارها
خــــاطـــراتــم دارنـــد از بـیـنــــــ مــی رونــــد . . .
.
.
.
مرا محکم تر در آغوش خود بگیر
من هنوز هم نمی خواهم تو را به دست خاطرات ” لعنتی ” بسپارم
.
.
چقــدر باید بگذرد تا مـن در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تــو رد میشوم تنـــم نلــرزد بغضــم نگیــرد
.
.
.
جـور مـیـکـنـد خـدا در و تـخـتـه را بـا هـم
آن طـور کـه تـو و مـرا آشـنـا کـرد
تـو شـدی خـاطـره سـاز و مـن خـاطـره بـاز
.
.
.
دختر کبریت فروش را یادت هست ؟
او کبریت را پشت به پشت روشن میکرد ، من اما سیگارم را
من و او هر دو دنبال خاطره هاییم
او از سردی هوا مرد اما من طولی نمیکشد … نگران نباش
همه وجودم سردی هوای توست !
.
.
.
طَبیــــب را خَـــــبر کـــُنید
به یاد آوَردم
یاد آن روز تَـــــلخ
آن بَدرَ قــــه
پشــــت قــَـدم هایَــــش را کاسه چَشــــــمانم خیس کــَـرده
به یاد آوردَم که از اَزل دیوانـــــه بــــوده
نمیدانـَــم دیوانه ی کــُـــدام دیوانه بـــــودم
که مــَـرا گوشـــــه نِشین این ویــــــرانه کرد
نَه نَه مَن تـــــــنها خود را فَرامـــوش کرده ام
او هَمیشه هســـــت
هَمین جا کنــــار مَن در خاطـــــــــراتم…
.
.
عکس هایت ،
هنوز برایم می خندند
و من هر روز به بهانه ی یک خنده ی تازه
صد بار نگاهشان مینکم
.
.
.
بـارانـى کـه روى ایـن شـهـر مـى بـارد
یـک شـب روى اسـتـانـبـول نـیـز خـواهـد بـاریـد
هـمـیـن طـور روى لـنـدن
پـراگ و
یـا بـاکـو
هـر کـجـا بـاشـى
یـک شـب بـه یـاد نـخـسـتـیـن دیـدار دل تـو نـیـز خـواهـد شـکـسـت
مـثـل دل مـن
زیـر بـارانـى از ابـر خـاطـره هـا مـى بـارد …
.
.
.
شب ها خوابم نمی برد…
از درد ضربات شلاق خاطراتت روی قلبـــــم بی انصاف…
محکم زدی ، جایش مانده است…
.
.
.
آدمها تمام نمیشوند
آدمها نیمهشب با همهی آنچه در پس ذهن تو برایت باقی گذاشتهاند
به تو هجوم میآورند
.
.
.
هیچ جای این شهر
از یادت در امان نیستم
حتی به کوچۀ علی چپ که می روم!
.
.
.
این خانه،
موریانه نداشت
یادِ تو به جانش انداخت!
.
.
تمـام ِ این چقهوه یا کاکائو ؟ فرقی نمی کند !
تو کافئین خالصی …
حتی خیالت ، خواب را از سرم می پراند !!!
.
.
.
می خواهم ؛ مُچاله و خیس ، در آغوشت بمانم …. !
از پهن شدن بر بند خاطرات بیــــزارم
.
.
.
زیباتریـטּ حس زندگے
مرور خاطره هاے خوب اسـت
مـُرورت میکنـــم هنگامے کـﮧ :
دلتنــگتــم
.
.
.
گـــاهـی بــــایــد فـــاتــحـه ی خــــاطـــره ای رو خـــونـد !!
وگــــرنـــه ..
هـــمون خــــاطـــــــره ..
فـــاتــحـه ی تـــــورو مـیخـــونــه .
دسته بندی
جدیدترین مطالب سایت
آرشیو مطالب