داستان کوتاه چهره خدا 

داستان کوتاه و زیبای چهره خدا عشق به خداوند در کودکی داستانی از قضاوت نادرست یک پدر و مادر برای خواندن این داستان زیبا به ادامه مطلب بروید … 

داستان کوتاه

یه خانواده ی سه نفری بودن …
یه دختر کوچولو بود با مادر و پدرش …
بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل
به دختر کوچولوی ما میده …
بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت …
دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه
که اونو با داداش کوچولوش تنها بذارن … 
اما مامان و باباش می ترسیدن
که دختر کوچولوشون حسودی کنه
و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره …
اصرارهای دختر کوچولو اونقدر زیاد شد که
پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو انجام بدن …
اما در پشت ِ در اتاق مواظب رفتار دخترک باشند …
دختر کوچولو که با برادرش تنها شد …
خم شد به سمت سر بردار زیبا و کوچیکش و گفت :
داداش کوچولو ! تو تازه از پیش خدا اومدی آره ؟
به من میگی چهره خدا چه شکلیه ؟
آخه من کم کم داره یادم میره …

 داستان کوتاه عاشقانه

خدا بیشتر از اون چیزی که فکر می کنیم مهربون و بخشنده اس …

انسان ها همه خوبی ها رو تنها فقط با یک بدی از یاد می برند …

اما خدا همه همه ی بدی هارو با یک خوبی از یاد می بره …

 داستان کوتاه جالب

خُدا نام اطلاق شده در فارسی به وجود آفریدگار جهان؛ اما متمایز از آن، در نظام‌های ایمانی است، خواه این خدا به صورت یکتا در یکتاپرستی مطرح باشد، یا به صورت الهه ای در کنار دیگر خدایان که در چندخدایی طرح می‌شود. همچنین چه ارتباطش را با جهان حفظ نموده باشد و چه در امورات آن دخالت نکند. خدا متداول‌ترین واژه‌ای است که به آفریدگار فراطبیعی ناظر جهان اطلاق شده‌است. متکلمان ویژگیهای گوناگونی را به مفاهیم متعدد خدا نسبت داده‌اند. از معمولترین این ویژگی‌ها می‌توان به علم مطلق، قدرت مطلق، حضور در همه جا در آن واحد، خیر اعلی بودن، بسیط بودن و وجود داشتن ضروری اشاره نمود. همچنین خدا به عنوان وجودی مجرد و شخصی وار؛ مرجع تام تعهد اخلاقی و بزرگترین موجود قابل تصور، تلقی شده‌است.

منبع : ویکی پدیا

داستان کوتاه پند آموز