۱۴۰۳
پنج شنبه
۳۰ فروردین
بازدید : 13921 نفر
نفسم
تو در شمالی و من در جنوب
کاش دستی نقشه را از میانه تا کند
.
.
.
درد ، مرا انتخاب کرد
من ، تو را
تو ، رفتن را
آسوده برو دلواپس نباش
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم
.
.
من صبورم اما
بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند
می ترسم
.
.
.
من مثل بادکنکی به دست کودکی
هرجا می روی با یک نخ به تو وصلم
نخ را قطع کنی ، می روم پیش خدا
.
.
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
همچو شهری که به روی گسل زلزله هاست
.
.
.
پای من خسته از این رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل که دادم به یارم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
.
.
عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست؟
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
.
.
.
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم
.
.
.
یارم از من بی سببب رنجید و رفت
گریه را دید و بر من خندید و رفت
وقت رفتن دیگر از ماندن نگفت
قصه ناگفته ها را نشنید و رفت
تشنه بودم همچو دشتی پر عطش
مثل باران بر تنم بارید و رفت
گل فراوان بود از باغ من
غنچه ای نشکفته را برچید و رفت
.
.
بی تو پیمودن شب ها شدنی نیست
شب های پر از درد که فرداشدنی نیست
گفتم که برایت بفرستم دل خود را
افسوس که نامه دلم تا شدنی نیست
.
.
.
اینــجا کــه مـن هستــم
هــر چنــد ســال کــه ســاعــت را جــلو بکشــم..
بــاز هــم قــرن هــا از تــو فــاصــله دارم… !
تــو کِــی از مــن گــذشتــی … !؟
.
.
.
از سیاره ای دور دور….. دور …..
با تو حرف می زنم
کجا بردی دل بی صاحب مرا …
.
.
بند بند وجودم
به بند بند وجود تو وابسته است
با این همه بند
چقدر از هم دوریم…
.
.
.
چه می شد اگر لحظه ای
دمی
آرام
رام
می نشستی روی آن صندلی خالی
که همیشه خیال تو روی آن نشسته؟
.
.
دریا مرا باور کن !
مرا بفهم !
حتی اگر شده …
… مرا ببلع !
من در کناری مانده ام !
.
.
.
شب نزدیک است …! هر شب دستم را تنهــــــا …
بر شانه ی تنهای شـــــــــب میگذارم ؛
و برایش از ” تـــــــــــو ” میگویم …..
بـــــــــــاران میگیرد !!!!
.
.
.
بیــشتـریـن ضــربــه هـــا، همیشه واسه بهــتـریـن آدمـــا بوده !
واسـه خــــــوبــــــیـ هاتــــون ، حـــد بــــزاریــــد !!
.
.
کارد به شکمشان بخورد…
از دیدنت سیر نمی شوند،
این چشم های لعنتی!
.
.
.
چند دقیقه دیگر وقت داری تا به من نگاه کنی به من، به چشمانم،
و به قلبی که برای تو می تپد این شب و این باران و تو چند دقیقه دیگر
وقت داری تا به من نگاه کنی
پیش از آن که کاملا ً تمام شوم …
.
.
کمـے بیشتـــــر بمــان
وقـت زیـــــــاد است براـے رفتــــن
وقتـے بــروـے ، دیگر رفـتــــــــﮧ اـے
گیرم کـﮧ هــــزار بـار بـرگــرد ـے !
دسته بندی
جدیدترین مطالب سایت
آرشیو مطالب