۱۴۰۳
پنج شنبه
۹ فروردین
بازدید : 16825 نفر
امروز تولد تو است، اما
این شمع ها را کسی نیست…
این بادکنک ها، ریسه ها ،
این کلاه های قیفی را کسی نیست…
نه، کسی نیست.
تنها منم، با خیالِ تو.
.
.
.
بایست کنار پنجره ،
به من نگاه کن ،
بگو: س س س سیب.
تیلیک!
.
.
هنوز بوی عاشقی می دهم
اما، دیگر هیچ کجا
کسی منتظرم نیست!
.
.
.
ابرها را
پنجره سیاه کرده است
ماه را
ابرها
آسمان خانه را
ماه.
.
.
باید بروم.
بروم برای ماه بخوانم
بیدار شود از شب
روز کند ؛
شاید بخواهی بار دیگر
از پشت ابرها
پنجره ام را طلوع کنی ،
خورشیدکم !
.
.
.
عشق ،
پروانه ای بود
که پشتِ دریچه ی چشم هات ،
می پرید.
تقصیر تو نیست اگر
ندیدی اَش !
.
.
.
کسی نیست.
با خیال خود
قدم زده ام تا این جا !
.
.
.
میانِ دست هام
به خوابِ بوییدن رفته است
نارنج .
کِی بیدار می شوی
دوباره بیاویزی از شاخه هام ؟!
.
.
.
تمامِ سرنوشتم
یک درخت وُ
چند لکه ابر بود
در فنجانی واژگونه
از قهوه ی چشم هات .
.
.
در خیابانی شلوغ پیدات کردم
مثل سکه ای میان جووی.
گاهی عشق،
به همین ساده گی اتفاق می افتد!
.
.
.
این بار هم دیر رسیدی.
ببین!
دراز کشیده ام میان تابوت
و لب خندِ انتظار
ماسیده است رووی لب هام.
تو، همیشه دیر می رسی!
.
.
.
عاشق شو
و شعرهای ناتمامِ مرا
تمام کن!
.
.
پرنده ای میان چشم هات بود؛
حالا نیست.
دیگر چه گونه بنویسمت؟!
.
.
.
هرجا برسم
روی زمین می خوابم،
کولی وار.
شاید از آن جا گذشته باشی!
.
.
.
تو را در آغوش می گیرم،
آفتاب
می میرد از حسرت.
.
.
.
ریگی اگر به کفشَ ت نبود
این همه شن زار
پیش پایم چه می کند؟!
این بار اگر آمدی
کفش هایت را بتکان!
.
.
همیشه سیاه پوشیده ام.
عشق؛
مُصیبت سنگینی ست!
.
.
.
خودت را پهن کن روی بند رخت؛
آفتابت می شوم.
.
.
.
این جا همیشه آسمان گرگ و میش است.
زیاد دور نشو،
گُمَت می کنم.
.
.
.
باید یاد بگیرم تنهاییاَم را پنهان کنم.
حالا از تو شاید بتوانم،
ولی از مهتاب
وقتی هر شب پشتِ پنجرهاَم کشیک میدهد،
نمیدانم!
.
.
.
دیگر حالَم از حرفهای عاشقانه به هم میخورد،
وقتی هر شب، توویِ شیشهی سردِ مانیتور،
باید به چشمهای سردِ شیشهییت زُل بزنم
و بگویم: دوستت دارم!
.
.
.
عاشقانههام را باید نگهدارم
برای وقتیکه دیگر نیستی.
حالا هرچه مینویسم
توویِ دلَت میخندی، و میگویی:
چه شاعر احمقیست این مرد!
.
.
تو آمدهای. کسی خانه نیست. باز میگردی.
من، صدای قدمهای تو را فراموش کردهاَم!
.
.
.
شب. ماه. دریا
و ماهیگیری تنها؛ بیتوور و بیقلاب.
آغوشَت را باز کن دریا
خودت را میخواهم اینبار.
.
.
.
از اولِ این سطر
قِلَت میدهم تا آخرِ شعر
که بیمَحابا بروی،
تمام شوی!
.
.
زوورِ بیخودی نزن شاعر!
آسمان
تنها وقتی میبارد که خودش بخواهد.
.
.
به قبرِ پدرم خندیده باشم اگر
دوباره از اشراق و کشف و شهود؛ دَم بزنم
وقتی در خیابانِ کوچکی
به راحتی گُمَت کردم!
.
.
.
انگار نسیمِ سحرگاهی از سمرقند بیاید
وقتی نگاهت
سلامم میکند.
.
.
بیا جای مان را عوض کنیم
من بشوم شاهزاده ،
تو گدا .
اس ام اس های دیگر عاشقانه را بخوانید :
دسته بندی
جدیدترین مطالب سایت
آرشیو مطالب