۱۴۰۳
پنج شنبه
۳۰ فروردین
بازدید : 24900 نفر
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد : سارا …
دخترک خودش رو جمع و جور کرد ،
سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید
و با صدای لرزان گفت : بله خانوم ؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد ،
بقیه متن در ادامه مطلب
تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد :
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا ؟!
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش
باهاش صحبت کنم !
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد
بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت :
خانوم … مادرم مریضه
اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد !
اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه !
اونوقت ، اونوقت
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره
که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم !!!
اونوقت قول می دم مشقامو قشنگ بنویسم ..
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت : بشین سارا
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد .
دسته بندی
جدیدترین مطالب سایت
آرشیو مطالب
خیلی غمگین بود …….:(
خیلی