چند داستان کوتاه جالب جدید

چند داستان کوتاه جالب جدید

جوجه ها سر سفره ناهار گفتند: آخرش کبدمون از کار می افته، چرا باید هر روز ناهار و شام تخم مرغ بخوریم و حتی یک بار هم یک ناهار درست و حسابی نداشته باشیم؟!، خروس سرش را پایین انداخت، در چشمان مرغ اشک جمع شد و به فکر فرو رفت، آنها فردا ناهار مرغ داشتند.
 
 

نویسنده : علی رضا
تاریخ : ۸ بهمن ۱۳۹۴

داستان عاشقانه

 

داستان عاشقانه یک توبه کار 

 

داستان کوتاه اما زیبا با آغازی عادی کمی تلخ اما پایانی کاملا تلخ یک زندگی روزمره  با خیال عشقت که دوس نداری فراموشش کنی اما زمان … جهان … اتفاقات با تو همراه نیستند … گریه …

 


 

نویسنده : علی رضا
تاریخ : ۳ خرداد ۱۳۹۴

داستان عاشقانه غمگین

داستان عاشقانه غمگین آرش و آرزو

داستانی زیبا اما کوتاه اما جالب داستانی از یک برگ کوچیک از زندگی بزرگ آرش و آرزو داستان یک عشق همیشگی را بخوانید تا همیشه عاشقت خواهم ماند …

 

نویسنده : علی رضا
تاریخ : ۳ خرداد ۱۳۹۴